۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

پیوند مدیریت و جامعه شناسی / اسماعیل حسام مقدم

پیوند مدیریت و جامعه شناسی / اسماعیل حسام مقدم

نهضت روابط انسانی و مکتب انتقادی (فرانکفورت)



چکیده:
رشد "اخلاق پروتستانی" در دوره روشنگری (قرن هفدهم میلادی) همراه با خود "روح بورژوازی و سرمایه داری" را پروراند که بنیادهای نظری سازمانها و موسسات تولیدی و بازرگانی را متحول نمود و به نوعی پیامد آن؛ "عقلانیت ابزاری" در استفاده از افراد و کارگران بود که در نهضت مدیریت علمی از آن می توان سراغ گرفت. با گذشت سالیانی دراز و دریافت بازخورهایی از این سیستم و مطالعاتی، ضرورت وجود راوابط انسانی درون مدیریت را هویدا ساخت و از آن گاه در قرن بیستم تا به حال گونه ای از فلسفه ی علوم اجتماعی رشد نموده که بازگشت به نوعی اندیشه و اعتقاد به مفهوم اصالت بشری را در خود پرورش می دهد. قصد تحریر این مقاله پرداختن به جنبه های مورد نظر متفکرین این نوع شناخت و اندیشه می باشد که محوریت آن با دیدگاه مکتب انتقادی همراه می باشد و نشان دادن این مسئله که هر موقعیت اجتماعی- تاریخی به اقتضای خود مبانی و پایه های فکر و تئوریک خود را قوام می بخشد.
فلسفه نوین مدیریت، ساختار و سازماندهی آن به شکل امروزی همگی نتیجه تعامل میان مجموعه حوادث و تحولاتی است که با وقوع" انقلاب صنعتی" در انگلستان ( حدود سال 1760م) آغاز شده است و تا به امروز ادامه دارد. انقلاب صنعتی تقریباً همزامن با سایر تحولات عظیم علمی، فلسفی و سیاسی قرون هفدهم و هجدهم در اروپا به وقوع پیوست منظور از انقلاب صنعتی، جانشین کردن ماشین به جای انسان در صنعت است. یکی از نتایج مستقیم انقلاب صنعتی، پیدایش کارخانه های بزرگ در جوامع صنعتی بود که برای اولین بار، تمرکز عده ی کثیری کارگر را در یک مکان ایجاب نمود. با ورود ماشین به صحنه ی صنعت، امکان تقسیم کار به اجزای کوچکتر فراهم شد و هر کس موظف به انجام دادن بخش کوچکی از کلی کار در کارخانه یا سیستم تولیدی گردید.
"آدام اسمیت": اقتصاد دان معروف اسکاتلندی در سال 1776 م کتابی به نام« ثروت ملل» را منتشر نمود و انقلابی در اندیشه و فلسفه علوم اقتصادی و مباحث مربوط ایجاد نمود و در آن کتاب مفهوم تقسیم کار را با مثال معروف تولید سنجاق ساده تشریح نمود. استقرار کارخانه و بر قراری یک نظام تولیدی مبتنی بر آن و لزوم تجمع عده ی کثیری ازکارگران در یک مکان نیازبه ایجاد نظام جدیدی در مدیریت مؤسسات داشت این نظام جدید، همراه با خود طبقات و سلسله مراتبی جدید را نه فقط در موسسات بلکه در اجتماع ایجاد نمود و از اینجا بود که دوران روشنفکری در درون خود طبقاتی را زائید که به تشدید اختلافات طبقاتی منجر شد، متفکری چون « کارل مارکس» متد مطالعات و نظریات خود را از این موقعیت تاریخی کسب نمود. از ویژگی های دیگر نظام صنعتی، توجه بسیار اندک به اصول انسانی و روابط انسانی در تقسیم کار بود. بیشتر کارکنان ساعت های طولانی به ازای وضعیتی نامساعد و محیطی آلوده کار می کردند که این خود تاثیر اجتماعی نامطلوب از رخدادهای دورن انقلاب صنعتی بود. مطالعات کار سنجی و حرکت سنجی بسیاری صورت گرفت که نتیجه آن «نهضت مدیریت علمی» بود و به کاراتر کردن فعالیت های افراد منجر گردید ولی منجر به انسانی تر شدن فضای کاری کارگران نشد. نهضت های کارگری، اعتصابات سندیکایی، و اتحادیه ها تشکیل شدند و به دنبال رفاه بیشتر کارکنان در موسسات اقدام نمودند و به دست آورد هایی نیز دست یازیدند اما باز هم فضا سنگین و قابل تحمل برای کرامت انسانی کارگران نبود. تا اینکه مطالعاتی در شرکت و سترن الکتریک به رهبری "التون مایو" صورت گرفت و به نتایجی رسید که حاکی از وجود نوعی روابط مفاهمه ای بین کارگران بود و با آگاهی از اینکه اگر به این روابط غیر رسمی توجه کافی گردد، می تواند بهره وری موسسه را افزایش و به مساعدتر شدن فضای کار منجر شود این مطالعات سرآغاز نهضت روابط انسانی در مدیریت بود.
همانطور که همراه با انقلاب صنعتی مبانی تئوریک اش نیز مجالی برای بودن یافت (منظور تئوری "آدام اسمیت" و "تیلور") همراه با نهضت روابط انسانی (1923م ) انجمن ها و مراکز مطالعاتی نیز در همین زمینه به طور مستقیم و فقط بر اثر ضرورت های محیطی جهت بسط تئوریک و علمی نهضت متولد گشتند که "مکتب فرانکفورت" یا انجمن پژوهش های اجتماعی دانشگاه فرانکفورت از پیش آهنگان آن بود. "مکتب نظریه انتقادی یا فرانکفورت" از با نفوذ ترین مکاتب فکری قرن بیستم بوده است که از مشاجرات فکری بر سر تفکرات فلسفی "هگلی"، جامعه شناختی" مارکس" و روانشاختی "فروید" در بین اندیشمندانی پیدا شدکه در موسسه پژوهش های اجتماعی گرد آمده بودند. این موسسه در سال 1930 میلادی در نیویورک تاسیس شد و در واقع همان موسسه پژوهش ای اجتماعی دانشگاه فرانکفورت بود که به دلایل سیاسی نتوانسته بود در آلمان فعالیت کند. این موسسه (مکتب) در ابتدا جهت پژوهش در اندیشه ای مارکسیستی و شرایط ضعف و افول جنبش های کارگری ایجاد گردیده بود اما به تدریج به نقد فرهنگ و شیوه ی فکر بورژوایی و فرآیند عقلانیت جامعه نو (ابزاری) روی آورد، که در خود به نقد فلسفی سرمایه داری، علوم اثباتی وفرهنگ بورژوایی می پرداخت مهمترین اندیشمندان مکتب نظریه ی انتقادی «ماکس هورکهایمر»، «تئودور آدورنو» ، « هربرت مارکوزه» و «والتر بنیامین» و از چهره های متاخرتر ایشان از « یورگن ها برماس» می توان نام برد به طور کلی ازدیدگاه نظریه انتقادی، جامعه به شیوه ای همگی به عنوان نظامی تلقی می شود که در آن اراد در پی علائق و منافع خاص خود، ضرورتاً به وابستگی متقابل، تقسیم کار، تولید کالایی با نظام مبادله، کار مزدوری، تمرکز دیوانی (بوروکراسی) و دولتی و به طور کلی عقل ابزاری هدایت می شوند. چنین نظامی ازدیدگاه نظریه انتقادی، ذاتن متمایل به بحران است نتیجه چنین نظامی مثله کردن تمامیت وجود انسان و سرکوب خواست های راستین اوست که به ویژه در عصر« سرمایه داری سازمان یافته» از طریق مستهلک ساختن انرژی های شهوی و لیبیدویی انسان به اوج پرخاشگری و سرکوب می انجامد. "ژان پل سارتر"، فیلسوف اصالت بشر و همچنین "میشل فوکو"، فیلسوف پسامدرن فرانسوی نیز در مطالعات خویش به این زمینه اشاره می کنند( ر.ک: مارکوزه. هربرت. انسان تک ساختی. 1381 و همچنین ر.ک :فوکو، میشل. اراده به دانستن . 1384). ساتر به طور خلاصه می گوید که ماشین به جای من ( Id) شخص قرار می گیرد و استیلایی بر دورنی ترین غرایز انسان به وجود می آورد و با وجود آوردن نیازهای کاذب و مهار شده او را از دستیابی به خواسته های راستین و عمیق انسانی اش دور می سازد. انرژی های درونی انسان در جهت ارضای غرایز درونی، از دیدگاه متفکرین مکتب انتقادی، چند بعدی است و تک ساختی نیست. دارای وجهی زیبایی شناختی و فلسفی است که به رهایی بخشی انسان از قید روابط ابزاری و شیء شدگی می گردد. در جامعه ای با روابط کاملن قالبی شده، نیازهای کاذبی ایجاد شده است که افراد را کاملن در جهت ارضای خواسته های تک ساختی به بلوغ می رساند. این وضعیت در فرآیند زندگی کارگردن حائز ایجاد « بحرانی» می باشد که "کارل مارکس" آنرا به دلیل و علت از بین رفتن جامعه سرمایه داری و ایجاد نظام سوسیاالیستی معنا می بخشد و "یورگن ها برماس" از آن به عنوان دستمایه ای برای تئوری بحران مشروعیت نظام های مدرن استفاده می کند. ایشان برای جلوگیری از این بحران، مفهوم عقلانیت ارتباطی را بر ساخته است که اساساً فرآیندی فرهنگی و مبتنی بر پیشرفت اندیشه ها بر اساس منطق درونی خود است. طبق نظر ایشان عقلانیت ارتباطی، فرآیندی رهایی بخش است و متضمن افسون زدائی و چند ساحتی شدن انسان وجود انسان است. که نزدیکی بسیار عمیقی با مفاهیم نهضت روابط انسانی دارد. غایت اصلی نظریه ی انتقادی، عقل و آزادی است. مبارزات اجتماعی به طور کلی در جهت تحقق این غایات به وقوع می پیوند و فلسفه و نظریه انتقادی خود جزئی از این مبارزات به شمار می رود. در فضایی که، صنعت فرهنگ بالیده است و عقلانیت ابزاری در زمان فراغت از کار افراد نیز نفوذ کرده و عقلانیت خود را با سرگرمی و بازی استخراج بخشیده و فرهنگ توده ای منحطی را به وجود آورده، تئوری عقلانیت انتقادی و مفاهمه ای (ارتباطی) می تواند نیرویی رهایی بخش و آگاهی دهنده باشد و به عنوان چالشی در این نظام، خود را فربه و عمیق سازد.

منابع و مآخذ:
- رابینز،استیفن، تئوری سازمان، ترجمه ی مهدی الوانی و حسن دانایی فرد، تهران، نشر صفار، 1385
- باتامور ،تام، مکتب فرانکفورت ، ترجمه ی حسینعلی نوذری، تهران، نشرنی، 1385
- پیوزی، مایکل، یورگن هابرماس، ترجمه ی احمد تدین، تهران، نشر هرمس، 1385
- وبر، ماکس، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، ترجمه ی عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1384




منتشر شده در هفته نامه محلی"اتحاد جنوب": شماره 428 – مورخه دوم بهمن 1385

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر