۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

نمایشنامه "چهار فصل" / اسماعیل حسام مقدم

نمایشنامه "چهار فصل" / اسماعیل حسام مقدم
نمایشنامه ای بدون کلام در چهار اپیزود


شخصیت ها : 2 مرد جوان – 1 زن جوان + یک زن یا مرد دیگری زیرای /
مکان : صحنه کاملاً لخت و خالی ، فقط حاوی دو صندلی که یک پروژکتور بر آن روشن است . تغییر فضا را با جابجایی یکی از صندلی نشان می دهیم
.


اپیزود اول : صندلی اول کاملاً ثابت است ولی صندلی دوم متحرک ، صندلی اول دقیقاً زیر نور پروژکتور و رو به روی تماشاچیان قرار گرفته و صندلی دوم در این اپیزود ، چسبیده به صندلی اول می باشد . مرد اول می آید از ابتدای ورود و قبل از آن صدای خنده هایش می آید و وقتی روی صندلی می نشیند . متعجب به تماشاچیان ، سپس با اشاره به تماشاچیان آن ها را به استهزار گرفته و می خندد . خنده ها جوری است که تماشاچیان مورداهانت قرار گیرند . هرازه گاهی از صندلی بلند می شود (حرکات نمایش صورت می پذیرد) طوری رفتار شود که انگار برای تماشاچیان متاسف است ولی خنده فصل مشترک تمام حرکات بازیگر مرد می باشد . صندلی دوم راهی در بلند شدن بازیگر متحرک می شود و بازیگر آنی برای تغییر مکان خود همراه می برد برروی آن می نشنید و باز اگر به صندلی اصلی بازگشت آنرا با خود حمل می کند . این اپیزود باید تا نقطه جوش تماشاچیان طول بکشد و آنان را عصبانی کند (البته درک این وضعیت با کارگردان است و همچنین بطور اولی تر بازیگر روی صحنه ) در بین بازی های مرد خنده ، گهگداری زنی بر افروخته ، صندلی به دوش از طول صحنه می گذرد بدون هیچ توجهی به مرد و تماشاچیان کم کم نور پرژوکتور کم می شود و در همان حالت خاکستری ثابت می ماند تا بازیگر مرد خنده با خنده های مهتر از صحنه بیرون برود. صحنه مدتی خالی باقی می ماند ، صندلی اول در همان موقعیت اولیه خود ولی صندلی دوم در مقابل آن پشت به تماشاچیان قرار دارد. باز همان زن صندلی به دوش با آرامش می آید . دوری می زند و صندلی اش را پشت به صندلی دوم قرار می دهد.

اپیزود دوم : زن اول در همانجا می ماند ، سکوت می کنند ، تماشاچیان را بر انداز می کند ، برای دید بهتر به روی صندلی اصلی می رود و سالن را برانداز می کند . ناگهان ، دلد می کشد . بر سر تماشاچیان فریاد می کشد . نور صحنه شدید شده است . همانطور که از بالای صندلی به تماشاچیان نگاه می کند ، فریاد می کشد . با تمام نیروی خود صندلی دوم و سوم را می اندازد ، لگد می زند . به جلوی سن می رود و از آنجا فریاد می کشد . آنقدر این فریاد زدن ها ادامه دارد که بازیگر خسته بر روی صندلی اول می افتد و گهگداری فریاد کوچکی سر می دهد در حین حین مردی صندلی به دوش می آید . در حال گریه ، گریه وزادی سر می دهد . به گوشه از جلوی سن می رود و بر روی صندلی خود می نشیند ، می گرید و می نالد .

اپیزود سوم : مرد گریان فقط می گرید ، سرش را به زیر انداخته و با حرکاتی که با صندلی اش باز می کند گریه می کند . زن فریاد گر روی صندلی اصلی به صورت کاملاً بی رمقی افتاده است و گاهی فریادی می کشد و در سکوت فرو می رود . زن فریاد کم کم صندلی خود را روی زمین می کشد و می رود و در هر لحظه دادی کوچک رو به سوی تماشاچیان سر می دهد . مرد گریان همچنین به گریه سکوت خود ادامه می دهد . نور صحنه به خاکستری می گراید و مرد گریان از روی هر صندلی بر روی صندلی دیگر می رود و باز گریه سر می دهد . انقدر گریه سر می دهد که به زمین می افتد و بر روی صحنه پهن می شود و بی حال از حال می رود . مردی وارد صحنه می شود که هیچ صندلی به دوش ندارد.

اپیزود چهارم : مرد ساکت و بی قرار می نمایاند. مرد انگار در انتظار است . بی قرار از این صندلی به آن صندلی دست به دست می کند . زن گریان اندک تحرکی دارد و به زور کمی راست می شود و باز می افتد صندلی اش که در کنارش افتاده را بر روی زمین کشان کشان ، با خود که روی زمین می خزد ، به بیرون صحنه منتقل می کند. مرد همچنان منتظر ساکت نشسته است . نور صحنه همچنان خاکستری است . بی قراری و ضعف را گاملاً در چهره خود نمایش می دهد . از این صندلی به آن صندلی و نیز دوباره تکرار می شود . از روی صندلی به روی میزانسن می آید و باز بر می گردد . می ایستد . می نشینید . خود را می خارانه – نگاه به سقف می دوزد . نگاه به تماشاچیان می دوزد . چهره ای متفکرانه به خود می گیرد ، در وضعیتی دیگر کاملاً چهره ای کودن و گچ و سنگ دارد . مرد است می رود و در نیمه راه بر می گردد . صحنه را نمی تواند ترک کند. بی قراری دو را در بر می گیرد . سه نفر قبلی می آیند می روند و این فرد به دنبال آنها از نفس می افتد . خود را آویزان صندلی اصلی می کند و اینقدر فشار می آمد که با صندلی سرنگون می شود . نای بلند شدن ندارد . تلاش می کند ولی نمی تواند و همانجا ثابت می شود . نور کم کم خاموش می شود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر