۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

دیگری / اسماعیل حسام مقدم

دیگری / اسماعیل حسام مقدم

درنگی کوتاه بر خود و دیگری


در گذار از يك وضعيت اجتماعي ـ فرهنگي به ديگر وضعيت، پديدارهايي ايجاد مي گردند كه در درون خويش ضرورت دگرديسي معاني، مفاهيم، كنش و واكنش هاي عملي فرد را به همراه مي آورند. انباشت شكست ها و موفقيت ها در مسير حضور در ساحتي ديگر از هستي انساني ـ اجتماعي، خود تداعي گر تغيير در رفتارها و تعامل ها مي باشد.
اين تغييرات بلند مدت چنان مي توانند عميق و ژرف باشند كه حتي ذهنيت و ادبيات دوران را مورد تحوّل قرار دهد و مسبب زايش انساني با ذهنيتي انتقادي نسبت به گذشته و به وجود آورنده ي مفاهيم جديد باشد. مباني و روش زندگي فكري ـ انساني جامعه را تغيير دهد، به «بازخواني مباني فرهنگي» جامعه بپردازد و به نوعي تجديد نظر طلبي در بنيان هاي حاكم بر تفكر و كردار انسان آن جامعه منجر گردد. مثلاً در جهان غرب، با پشت سر نهادن قرون وسطي، كه در خود جمود، تعصّب، خشك انديشي، استبدادزدگي، انگيزيسيون (تفتيش عقايد)، عدم حق آزادي بيان، پدرسالاري، پيش كسوت سالاري و سبك شمردن حيثيت انساني، ذهنيتي همبسته يافته بود.
در مي يابيم كه در دوران روشنگري سپس رنسانس در جهان انديشه ها، چنان حركت به سوي تكامل انديشه و عمل جامعه ي انساني است كه آن مفاهيم وسطايي، جاي خود را به مفاهيمي انساني تر چون مدارا، آزادانديشي، خود انتقادي و ... مي دهد، چنان اين مفاهيم دروني مي شود و آن ذهنيت در طي قرون متمادي تجديدنظر مي گردد كه ژان ژاك روسو (1712 ـ 1778 م)؛ نويسنده ي كتاب «قرارداد اجتماعي»، توان عظيمي در درونش و تاريخي را پشت سرش احساس مي كند كه مي نويسد: «من دشمن تو و عقايد تو هستم، اما حاضرم جانم را براي آزادي تو و عقايد تو فدا كنم.» استحاله فكري و رفتاري را در مرحله ي گذار غرب بايد درين جمله جست و تساهل و مدارايي كه در پس آن مستتر است قطعاً كاركردي اجتماعي و رفتاري نيز دارد و چيزي مجرّد از آن نخواهد بود چرا كه تشخّص ذهن انسان اين دوره كاملاً اين رفتار را در خويش مي آفريند.
امّا در جوامعي كه همچنان گرفتار و دست به گريبان مفاهيم و ذهنيت هاي جزم و جمود گذشته ي خويش اند، رفتارهاي آن چنان يكدست و هموار نيست حتي انديشمندان و منتقدين اين وضعيت نيز در رفتار و پندار خويش به دليل همان ساخت تاريخي ـ استبدادي ذهنيت اشان، تناقض ها و پارادوكس هايي توأمان دارند كه مي توان به دروني نشدن اين نظريات در خود متفكرين نيز رأي داد. عدم تحمل ديگري، توطئه پنداري، بي احترامي به ديگري و ... نتيجه ي منطقي اين عميق نشدن انديشه آزاد باوري و آزاد انديشي در جامعه اي با ساخت و معرفت استبداد زده است كه گريبانگير انديشمندان اش نيز هست. ما در چنين جوامعي به جاي «گفتگوي تمدنها» به طور اولي تر بايد به «گفتگوي درون تمدني» بپردازيم، به مدارا، تحمل و «درك حضور ديگري» در اين گفتمان واقع، نياز داريم. متفكرين در اين جوامع گرفتار استدلال هاي ابزاري گرديده و به جاي نقادي انديشه ها به نقادي شخصيت ها و تفرّدها پرداخته و گرفتار جنگ هاي زرگري در مقاطعی حسّاس از دگرديسي تاريخي جامعه خويش مي گردند. همچنان در ذهنيت اين انديشمندان ساختار «پدرخواندگي» حضور دارد و از همين جاست كه فرهنگ ها و ادبيات فرزندكش و مريد پرور قوام مي يابند. از آخرين مجادله هايي در اين مورد مي توان به مجادله ي لفظي دكتر سروش و دكتر نصر در همين اواخر اشاره نمود (ر . ك . به روزنامه شرق . شماره 838، يكشنبه 29 مردادماه 85). ما با درك دروني آن جمله ي روسو فاصله اي بسيار دور و دير داريم. گفتگوي درون تمدني، مدارا، احترام به هستي ديگري و خَرد خود انتقادي ما را در استحاله ي ذهنيت تاريخي امان و به تبع آن تغيير در رفتار و منش امان ياري مي كند، كه دست يابي بدان نيروي عقلاني اي شگرف و شجاعتي همواره مي طلبد.


منتشر شده در شماره 407 از هفته نامه اتحاد جنوب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر